جدول جو
جدول جو

معنی نصفت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نصفت کردن
(عَ / عِ رَ کَ دَ)
انصاف دادن، از افراط و تفریط احتراز کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انفت کردن
تصویر انفت کردن
کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن، انفت داشتن، برای مثال هر آینه انفت کرده باشد از دانش / کسی که جز به ثنای تو باشدش مفخر (عثمان مختاری - ۲۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
(عَ لَ شُ دَ)
یاری کردن. یاری دادن. اعانت کردن. تأیید کردن:
نصرت به دین کن ای بخرد مرخدای را
گر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش.
ناصرخسرو.
نصرهالدین چون عمر دین را همی نصرت کند
عزدین در عز آن کوشد همی چون مرتضی.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ تَ)
در مخزن وسیلۀ نفت سوز، نفت ریختن. در انبارۀ چراغ یا بخاری یا آب گرم کن نفت سوز، نفت ریختن
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ رَ شُ دَ)
به دو نیم کردن. (ناظم الاطباء) ، تقسیم کردن
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ اُ دَ)
نعت. انتعات. (منتهی الارب). اتصاف. (تاج المصادر بیهقی). ستودن کسی یا چیزی را به نیکی یا زشتی یا بزرگی:
چونین بتی که منت صفت کردم
سرمست پیش میشنه بنشسته.
عمارۀ مروزی.
که داند صفت کردن داد تو
که داد و بزرگی است بنیاد تو.
فردوسی.
صفت کرد از آن چار پیکر به شاه
که کس را نبود آنچنان دستگاه.
نظامی.
و کارها کردند بر سرخاک او که صفت نتوان کرد. (تذکرهالاولیاء).
کمال حسن رویت را صفت کردن نمی دانم
که حیران بازمی مانم چه داند گفت حیرانی.
سعدی.
صورت یوسف نادیده صفت می کردند
چون بدیدند زبان همه از کار برفت.
سعدی.
دیگر نظر نکنم بالای سرو چمن
دیگر صفت نکنم رفتار کبک دری.
سعدی.
و این اسب ابی الفضل را بنزدیک یکی از خلفا صفت کردند. (تاریخ قم ص 228).
- کسی را صفت کردن، تحلیه.
- صفت کردن به شجاعت، تشجیع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
ترفند زدن، بازی دادن حیله کردن چاره کردن، بازی کردن ملعبه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهیدن بدقت ملاحظه کردن چیزی را ژرف نگریستن، کتابی را صفحه بصفحه و بدقت مطالعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفت کردن
تصویر گرفت کردن
اعراض کردن، مالش دادن ساز تا نغمه لرزان بگوش آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفت کردن
تصویر صفت کردن
ستودن کسی یا چیزی را به نیکی یا زشتی یا بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفت کردن
تصویر صفت کردن
((~. کَ دَ))
توصیف کردن، ستودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصیحت کردن
تصویر نصیحت کردن
پند دادن، اندرز دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیست کردن
تصویر نیست کردن
اتلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
قطع إلى النّصف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
Halve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
diviser en deux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
поділити навпіл
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
แบ่งครึ่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
dividir ao meio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
dividir por la mitad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
podzielić na pół
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
آدھا کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
לחלק לשניים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
halveren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
半分にする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
对半分
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
kugawanya nusu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
반으로 나누다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
разделить пополам
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
membelah dua
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
অর্ধেক করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
आधा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
dividere a metà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
halbieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نصف کردن
تصویر نصف کردن
yarıya bölmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی